نگران نباش ...

حال من خوب است ...

دیگر انقدر کوچک نیستم که در دلتنگی هایم گم شوم

اموخته ام

که این فاصله کوتاه

بین لبخند و اشک ...

نامش زندگی است !

اموخته ام

که دیگر دلم برای نبودنش تنگ نشود

راستی ...

دروغ گفتن را هم خوب یاد گرفته ام

حال من خوب است ...

" خوب ِ خوب " ....

قلبم رو عصب کشی کردم

دیگر نه از سردی نگاهی می لرزد

نه از گرمی آغوشی می تپد ...

وقتی تو نیستی

هیچ دری به روم باز نیست

جز

در پاکت سیگار

لباسهایم که تنگ میشد

می بخشیدمشان به این و ان

دلِ تنگم را که می خواهد ؟؟؟

بیچاره عروسک ...

دلش می خواهد که گریه کند

اما

خنده را بر لبانش دوخته اند ...

مرغ عشق به چه می نازی ؟؟

معشوق تو نیز

به لطف قفس است که وفادار مانده است

کاش ما هم پول داشتیم

از تنهایی در می اومدیم

چند روزیست سیگارم دلم را میزند

میلی ندارم به ان

اما ....

بی انصافیست آن طور که مرا ترک کردند ،

ترکش کنم .....

" تنهایی " را ترجیح میدهم

به

" تن هایی " که روحشان با دیگریست ...

زخمی که شدی ببخش !!!

و

یاد بگیر

کاکتوس را نوازش نمی کنند .

تمام خستگی هایت را

یکجا می خرم

تو فقط قول بده صدای خنده هایت را

به کسی نفروشی ...